فرهنگ امروز/ میثم علیمددی:
مرور ٧٠ سال زندگی هنری محسن وزیریمقدم در گالری اعتماد
باید مطلقا مدرن بود - آرتور رَمبو
در سال ١٣٢٥ نخستین کنسرت ارکستر سمفونیک احیاشده تهران به رهبری پرویز محمود، با کمک هنرجویان دانشکده هنرهای زیبا در سالن دانشکده حقوق برپا میشود. برگزارکننده اصلی این برنامه جوانی است دانشجوی سال سوم رشته نقاشی و شیفته موسیقی کلاسیک و آرزوی دیرینهاش این است که ویلنیست شود. این آرزو در او چنان ریشهدار است که برای فراهمکردن هزینه یادگیری ویلن، شبها در غذاخوری دانشکده کار میکند. شیفتگی این جوان به بتهوون وصفناپذیر است؛ چنانکه سیما و حالت چهرهاش بیشباهت به بتهوون نیست و صادق هدایت نیز که در این ایام در اتاقی در دانشگاه تهران روزگار میگذراند، او را بتهوون مینامد. نام این جوان محسن وزیریمقدم است و مقدر است که دریافتش از موسیقی کلاسیک را با جادوی رنگ و تصویر بیان کند و بدل به اوْلین نقاش ایرانی شود که تابلوهایش تجسم تصویری موسیقی کلاسیک و مدرن باشد. در نمایشگاه اخیر وزیریمقدم در گالری اعتماد، به مناسبت مرور ٧٠ سال زندگی هنری این نقاش، آنچه دیده میشد هارمونی چشمنواز فرم و رنگ و حجم بود و فضای نمایشگاه، همنوایی باخ، بتهوون و بارتوک را طلب میکرد.
برای شناخت بهتر محسن وزیریمقدم، بیمناسبت نیست که از ویژگیهای استاد مسلم او در زندگی هنری، یعنی بتهوون، یاری بگیریم. ج. سالیوان در کتاب سلوک روحی بتهوون چنین مینویسد: «ویژگی اساسی نگرش بتهوون را به زندگی در حد کمال پختگیاش باید در نحوه درک او از رنج و پیروزی قهرمانی بدانیم. بتهوون توانایی درک ژرف و پرشوری از رنج داشت و همین امر تاب تحمل و قدرت عظیم کبریای نفس و ابراز وجود را نیز، بدان شرط که بر ناتواناییهایش چیره میشد، لزوما در او ایجاب میکرد. بتهوون در آخرین کوارتتها در مییابد که زندگی از بوته رنج میگذرد. از طرفی شخصیت مردی چون بتهوون ترکیب منسجمی است که به آهستگی و آرامی تحول و تکامل مییابد. تکامل شخصیت نیاز به زندگی درونی ژرف و غنی دارد و از اینجاست که تنها فقط هنرمندان بزرگ و رهبران مذهبی در چشم ما انسانهای کامل مینمایند. در میان عناصر متشکله شخصیت بتهوون باید از نرمشناپذیری او نام ببریم. بتهوون در مقابل انتقاد بیاعتنا بود؛ رفتارش بیرحمانه مینمود؛ و به آداب و رسوم قراردادی وقعی نمینهاد». [١]
باید گفت که وزیریمقدم را هم چنین هنرمندی مییابیم. عنصر رنج و انسان رنجکشیده در بیشتر آثار این هنرمند و به شکل ویژه در نقاشیهای دوره هراس و پرواز دیده میشود. اما پیروزی قهرمانانه در آثار وزیری از آنِ انسان رنجکشیدهای است که برای بیان شوق بیپایانش به زندگی، پنجه بر خاک و شن میکشد و پنجرهای میگشاید به جهان در نخستین دم آفرینش و البته روزنهای برای تصویر جهان دیگر، که در نقاشیهای دوره کیهانی تبلور مییابد. اما ویژگی نرمشناپذیری در وزیریمقدم چنان پررنگ است که سبب میشود در سال ١٣٥٥ با توطئه ساواک از دانشکده هنرهای زیبا اخراج شود. در اینجا باید به ویژگی دیگر وزیریمقدم اشاره کرد و آن همانا اشتیاق او به آموزش و انتقال دانش تجسمی کمنظیرش به هنرجویان و شاگردانش است و همین امر سبب برانگیختهشدن حسادت بسیاری از استادان دانشکده میشود. راهحل کوتهنظران، حذف وزیریمقدم است؛ اما وزیری چه میکند؟ سخاوتمندانه از این ماجرا چشم میپوشد و کتابهای آموزشی مهمی همچون شیوه طراحی ١ و٢، زندگی و کار پل کله و چهارده گفتار را در اختیار هنرجویان قرار میدهد، و در اینجا باید پرسید که آیا نباید برای استادی همچون وزیری، با این سابقه آموزشی که بسیاری از استادان امروز گواه آنند، مقرری بازنشستگی تعیین میشد؟
اما چرا وزیریمقدم مطلقا مدرن و بلکه هنرمندی ورای تقسیمبندیهای موجود است؟ در اینجا باید به گفته پیتر چایلدز در کتاب مدرنیسم اشاره کنیم: «مدرنیسم نه بر جهان کلان که بر جهان خُرد تأکید میکند و بهاینترتیب، برای جنبه فردی بیش از جنبه اجتماعی اهمیت قائل میشود. مدرنیسم جنبه خودارجاعی دارد و هنری پدید میآورد که به خودش میپردازد و متنهایی به وجود میآورد که بیشتر قائم به ذات هستند تا بازنمایانه». [٢] در جهان نقاشیهای محسن وزیریمقدم جهان خرد در هارمونی کامل با جهان کلان قرار دارد. پالت نامحدود وزیری نمایانگر جهان تمامارنگی هنرمندی است که حتی با وجود کمبینایی، سمفونيهای رنگین میآفریند. و اینجا با بازنمایی درونیات هنرمندی روبهرو هستیم که در آثارش به قول بیدل: «شکست رنگ به صبح دمیده میماند». در دنیایی با ارجاعات روشن به امر متعالی و دنیایی دیگر، انکسار نور، رنگینکمانی را پدید میآورد که تنها در آثار نقاش موسیقیدان ما بازتاب پیدا میکند. این است که وزیریمقدم به تعبیر رمبو مطلقا مدرن است و البته چیزی فراتر از آن.
جنبه آنجهانی نقاشیهای وزیریمقدم سبب میشود که نقاشیهای فیگوراتیو و آبسترهاش در خدمت بیان جهانبینی روشن و واحدی قرار گیرند که در تمام آثار این هنرمند، از نقاشیهای امپرسیونیستی نخستین تا آخرین سمفونیهای رنگین، هربار به شکلی تازه جلوهگر میشود. این جهانبینی برآمده از سطح دانش نقاشی است که معنای واقعی پژوهش هنر را دریافته و هر اثرش پژوهشی است برای رسیدن به معنایی تازهتر و در جهت رسیدن به پژوهشهای بیشتر. این شاید پاسخی باشد به دلالان و صحنهگردانانی که نقاشانی را میپسندند که تعداد کار کمتری داشته باشند؛ و همچنین درسی باشد برای هنرجویان و نقاشان، که میشود درجا نزد و یک کار را به هزار شیوه تکرار نکرد و بیش از ١٥ دوره کاری داشت.
اما این آنجهانیبودن سبب میشود که بدن در آثار وزیری همانقدر خاکی باشد که افلاکی و به معنای واقعی تصویرِ «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی». و آنگاه به مرور بدن از جایگاه خاکی جدا شده و در آبسترههای اخیر نقاش، جانمایهای رنگی از آن بر بستر بوم به جای میماند. شاید بیمناسبت نباشد که در اینجا شیوه نگریستن وزیری به جهان را با شیوه دو نقاش دیگر، فرانسیس بیکن و بهمن محصص، مقایسه کنیم. جان برجر در کتاب درباره نگریستن چنین مینویسد: «فرانسیس بیکن تنها نقاش انگلیسی این قرن است که نفوذی جهانی کسب کرده. کار او انسجامی چشمگیر دارد، از نخستین نقاشیها گرفته تا آخرین آنها. انسان با یک جهانبینی کاملا روشن روبهرو است. کار بیکن بر بدن انسان متمرکز است. در زندگی، لحظهای که همه لحظات قبلی و بعدی را پس میراند، معمولا لحظه درد است و درد ممکن است آرمانی باشد که مشغله ذهنی بیکن در هوای آن است». [٣] اما در دنیای وزیری، درد آرمان و ایدهآل نیست و وزیری معنای رنجکشیدن و درمان آن را در نظر به دیگرسو مییابد، و چنین است که در مقایسه با نقاش دیگری همچون بهمن محصص، درمییابیم که انسان دنیای محصص، سنگی، منفعل، خموده و فارغ از درد و رنج است؛ اما انسان باندپیچیشده وزیریمقدم، درد و رنج را در خود و پیرامون خود میبیند، اما در پیله درونی نمیتند و بهدنبال برقراری ارتباط است، حتی با علائم مورس. در شرایط اختناق و خفقان سالهای ٤-١٣٥٣، فیگورهای محصص هنوز از خوشحالی زوزه میکشند، اما فیگورهای وزیریمقدم زیر شکنجه هم سر خم نمیکنند و بهدنبال تسلیدادن به یکدیگرند؛ در تلاشی طاقتفرسا برای ماندن و متلاشینشدن.
ولی در اینجا پرسشی که مطرح میشود این است که با وجود این تمایزات روشن، دلایل بیاعتنایی منتقدان به کارنامه کمنظیر وزیریمقدم چیست؟ اگر از نرمشناپذیری وزیریمقدم بگذریم، به دلایلی همچون کمسوادی منتقدان و هیاهوهای بسیار برای هیچ و هیچساز میرسیم. برای فهم دنیای وزیری، باید با دنیای موسیقی آشنا بود و دید که جای چهار انگشت بر ساز، چگونه به المان تصویری آثار وزیری تبدیل میشود، چگونه ترکیب کلاویههای سپید و سیاه در ترکیببندی آثار وزیری نمایان و چگونه ترکیببندی آثار فیگوراتیو در نقاشیهای آبستره تکرار شود. در غیر این صورت، بر همان مدار پیشین، دور باطلزدن است و چنین میشود که محصص در نظرسنجی فصلنامه حرفه: هنرمند، برای انتخاب ده هنرمند برگزیده هنر نوگرای ایران، در صدر فهرست قرار میگیرد و محسن وزیریمقدم در جایگاه چهارم. چراکه وزیریمقدم عضو کنفدراسیون دانشجویان و بعد سازنده مجسمه خاندان سلطنت نبوده، رفیق گرمابه و گلستان هیچکس نبوده و با هیچ منتقدی عقد اخوت نبسته و از آن بدتر عضو هیچ فرقه و محفلی هم نبوده است. و مگر میشود هیچکدام از اینها نباشی و در جامعه هنرهای تجسمی دوام بیاوری؟ محسن وزیریمقدم با ٧٠سال زندگی خلاقانهاش نشان داد که میشود. میشود اینها نباشی و تنها نقاش ایرانی باشی که موزه هنرهای مدرن نیویورک (MOMA) اثرش را بدون واسطه خریده و سربلند باشی از باجندادن به واسطهها و صحنهگردانان و دلالها. مفتخوران و کاسهلیسان. شاید اگر موسورسکی در قید حیات بود، «پرترههایی از یک نمایشگاه» را به وزیری تقدیم میکرد، و قدر مسلم این است که تاریخ نقاشی ایران مفتخر است به داشتن هنرمند و استادی همچون محسن وزیریمقدم.
منابع:
١. سلوک روحی بتهوون. سالیوان، ج. ٦٠-٥٨. آگه. ١٣٨٣
٢. مدرنیسم. چایلدز، پیتر. ٣٢. ماهی. ١٣٨٣
٣. درباره نگریستن. برجر، جان. ١٥٤. آگه. ١٣٧٧
نظر شما